لا تترکنی(^_-)

ساخت وبلاگ

 

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خودت به یقین رسیدی که همان یک بار بود. دفعه بعدی وجود نداشت. شانس دومی نبود. طعم گَس آن بوسه یواشکی کنار ساحل ، تند شدن ضربان قلب از به تاخت رفتن اسب ها در میدان سمت چپ سینه. کوچ دست جمعی پرندگان موهایت در آسمان، آن خنده های مستانه زیر باران ، اقامت در آغوش امن یکدیگر ، باله رقصیدن مردمک چشم ها از بی خوابی شب قبل که خواب در چشم تو ویرانی صد طایفه است .

چند ده سال بعد اگر همه این ها نبود ، بهانه تراشی نکن ، پا زمین نکوب ، نتوانستن خود را گردن زمین و زمان نینداز . فقط یادت باشد تنها این اجازه را داری که بنشینی و خاطرات بهشت را مرور کنی و به صدای باد گوش کنی که خاکستر یاد حضرت یار را برایت به سوغات آورده و آن وقت تمام بودن های همیشگی اش می شود زاده ی تصور دور و بودنش ماضی انکاری.

حالا اما چند ده سال قبل شده . برگشته ام به امروز.

زیر هجوم بی امان باران کنار ساحل قدم میزنیم . تلاقی نگاهمان دلم را میلرزاند . نگاهت میکنم که یعنی به من بچسب همین الان ، مرا ببوس همین حالا . نزدیک هم میشویم . فاصله بین صورت هایمان به چند سانتی متر ناقابل تبدیل شده . صدای نفس هایت را واضح تر از همیشه حس می کنم که زیر گوش چپم به زمزمه می خوانی : لا تترکنی ابداً...! یعنی تنهایم نگذار .

چند سانتی متر از من کوتاه تری . پیشانی ات را میچسبانی به لبانم .

صدباره نگاهت میکنم و به چند ده سال بعد فکر میکنم که از همین زلفک ممنوعه ات برایم نردبانی ساختی تا بلندای سحر که بروم و خورشید را برایت بیاورم و به گردنت بیاویزم خورشیدِ جهانِ سرد .

پس تو هم ، لا تترکنی اِی پادشه خوبان که زندگی دو سه نخ کام است و عمر سرفه ی کوتاهی ...

#علی_والی

 

گل یخ...
ما را در سایت گل یخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my-wishes بازدید : 187 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 12:27